کصلغتنامه دهخداکص . [ ک َص ص ] (ع اِ) آواز نرم و باریک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) کصیص . رجوع به کصیص شود.
کسلغتنامه دهخداکس . [ ک َس س ] (ع مص ) سخت کوبیدن . (از ناظم الاطباء). سخت کوفتن . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کسلغتنامه دهخداکس . [ ک ُ ] (اِ) شرمگاه زن . موضع جماع زنان که عربان فرج خوانند. (برهان ). شرم زن . (منتهی الارب ). فرج زن . (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ). موضع جماع در زنا
کسلغتنامه دهخداکس . [ ک ُس س ] (معرب ، اِ) مأخوذ از کس فارسی و به معنی آن . ج ، اکساس ، گویند مولده است . (ناظم الاطباء). شرم زن و هو لیس من کلامهم انما هو مولد. (منتهی الارب
کصیرلغتنامه دهخداکصیر.[ ک َ ] (ع ص ) کوتاه . قصیر. لغة فی القصیر لبعض العرب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کصیصلغتنامه دهخداکصیص . [ ک َ ] (ع اِ) آواز نرم و باریک . || لرزه . || ترس . بیم . || بانگ ملخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کصوملغتنامه دهخداکصوم . [ ک ُ ] (ع مص ) پشت دادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برگشتن و برگردیدن به همان جایی که آمده بود از آنجا. || به انجام نرسانیدن مراد و مقصود خود را
کصیلغتنامه دهخداکصی . [ ک َص ْی ْ ] (ع مص ) فرومایه و خسیس گردیدن پس از بزرگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کصیصلغتنامه دهخداکصیص . [ ک َ ] (ع مص ) کص . فراهم آمدن و مجتمع گردیدن چیزی . || آواز باریک برآوردن . || مضطرب شدن و لرزیدن و پیچیدن بر خود از جهد و رنج . || ورترنجیدن . || جنبی
کصیرلغتنامه دهخداکصیر.[ ک َ ] (ع ص ) کوتاه . قصیر. لغة فی القصیر لبعض العرب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کصیصلغتنامه دهخداکصیص . [ ک َ ] (ع اِ) آواز نرم و باریک . || لرزه . || ترس . بیم . || بانگ ملخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کصوملغتنامه دهخداکصوم . [ ک ُ ] (ع مص ) پشت دادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برگشتن و برگردیدن به همان جایی که آمده بود از آنجا. || به انجام نرسانیدن مراد و مقصود خود را