سرگین کشلغتنامه دهخداسرگین کش . [ س ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) زبال . (ربنجنی ). زباله کش : سهل کاری است امیرالشعرایی بودن لیکن از میره ٔ باسهل نه سرگین کش میر. سوزنی .|| (اِ مرکب ) ج
متالیلغتنامه دهخدامتالی . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ت ل و») دم کش سرودگوی . (منتهی الارب )(آنندراج ). آن که مرافقت کند مغنی و سرودگوی را با آواز بلند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بنده پروریدنلغتنامه دهخدابنده پروریدن . [ ب َ دَ / دِ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) بنده پروردن : با خداوندگاری اوفتادیم کش سر بنده پروریدن نیست .سعدی .
گام خوشلغتنامه دهخداگام خوش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) که گام نیکو بردارد چنانکه اسب : زنخ نرم و کفک افکن و دست کش سرین گرد و بینادل و گام خوش .فردوسی .
فاللغتنامه دهخدافال . (ع اِ) در عربی فَأل با همزه . شگون . ضد طیره ، بمعنی نیک و بد هر دو استعمال نمایند. (منتهی الارب ). اغور. آغال . شگون . (ناظم الاطباء) : من این نامه فرخ