کشیدنفرهنگ انتشارات معین(کَ دَ) [ په . ] 1 - (مص م .) امتداد د ادن . 2 - به سوی خود آوردن . 3 - بردن ، حمل کردن . 4 - تحمُل کردن ، رنج بردن . 5 - منجر شدن . 6 - جذب کردن . 7 - وزن ک
کشیدنگویش اصفهانی تکیه ای: bekiši طاری: kišây(mun) طامه ای: kišâɂan طرقی: kišâymun کشه ای: kišâymun نطنزی: kišâɂan
بارسُرهcargo skidواژههای مصوب فرهنگستانسکویی چوبی که بین اسکله و کشتی گذاشته میشود و از آن برای سُراندن و کشیدن بار استفاده میشود
سامانۀ تکبافهایmonocable systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در آن برای کشیدن بار و واپایش حرکت ناوگان از یک بافه/ کابل استفاده میشود متـ . سامانۀ تککابلی
بارلغتنامه دهخدابار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کار
کشیدنلغتنامه دهخداکشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای
رخیدنلغتنامه دهخدارخیدن . [ رَ دَ ] (مص ) نفس کشیدن و نفس زدن بواسطه ٔ برداشتن و کشیدن بار گران و یا مشقت دیگر. (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). به معنی نفس زدن باشد بر