کشیدنفرهنگ انتشارات معین(کَ دَ) [ په . ] 1 - (مص م .) امتداد د ادن . 2 - به سوی خود آوردن . 3 - بردن ، حمل کردن . 4 - تحمُل کردن ، رنج بردن . 5 - منجر شدن . 6 - جذب کردن . 7 - وزن ک
کشیدنگویش اصفهانی تکیه ای: bekiši طاری: kišây(mun) طامه ای: kišâɂan طرقی: kišâymun کشه ای: kišâymun نطنزی: kišâɂan
جرثقیللغتنامه دهخداجرثقیل . [ ج َرْ رِ ث َ ] (اِ مرکب ) نام علمی است که در آن قواعد کشیدن و برداشتن بارهای گران مندرج است . چنانکه گردون که به ارابه شهرت دارد و به هندی گاری وچهکر
تارسلغتنامه دهخداتارس . (اِخ ) طَرَسوس . یکی از شهرهای باستانی آسیای صغیر که امروز «تارسوس » یا «ترسوس » نامیده میشود و آن در اناطولی (ایالت ادنه ) واقع است . این شهر باستانی مر
بندلغتنامه دهخدابند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(ج
خشایارشالغتنامه دهخداخشایارشا. [ خ َ ] (اِخ ) خشایارشا پسر داریوش کبیر پادشاه ایران است مادر او آتس سا دختر کوروش بزرگ بود و در سن 35 سالگی بتخت نشست . (486 ق .م .). چون خشایارشا بت
دروازهلغتنامه دهخدادروازه . [ دَرْ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) ترجمه ٔ باب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطلق «در» در تداول : ز دروازه بیرون نهادند پای زبان بسته از گفته هر یک بجای . فردو