کشکرکلغتنامه دهخداکشکرک . [ ک َ ک َرَ ] (اِ) پرنده ای است سیاه و سفید که آن را عکه می گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). عقعق . کسک . زاغچه . زاغی . کشک . (یادداشت مؤلف ). قشق
کشکرکفرهنگ انتشارات معین(کَ کَ رَ) (اِ.) پرنده ای است از راستة سبکبالان جزو دستة دندانی نوکان از تیرة کلاغ ها که در اکثر نقاط کرة زمین یافت می شود. کشکرک دمی دراز دارد. رنگ پرهایش سیاه
غشینکلغتنامه دهخداغشینک . [ ؟ ن َ ] (اِ) به لهجه ٔ طبری : کشکرک (به معنی کشک و عکه که پرنده ٔ سیاهی است ).
کشکلغتنامه دهخداکشک . [ ک َ ش َ ] (اِ) پرنده ای سیاه که عکه گویند و به عربی عقعق نامند. (از ناظم الاطباء). زاغی . (یادداشت مؤلف ). کشکرک : هرگز نبود شکر به شوری چو نمک نه گاه
کشکولغتنامه دهخداکشکو. [ ک َ ک َ ] (اِ) کشکاب است که آش جو باشد. || نام مرغی است سیاه و سفید که عکه خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشکرک . کشکر. و محتمل است که کشکو
کلاژلغتنامه دهخداکلاژ. [ ک َ ] (اِ) اسم فارسی عقعق است . (فهرست مخزن الادویه ). پرنده ای است سیاه و سفید از جنس کلاغ که آنر عکه و کلاغ پیسه گویند و به عربی عقعق خوانند. (از برها