کشندگیلغتنامه دهخداکشندگی . [ ک ُ ش َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و عمل کُشنده . (یادداشت مؤلف ). || قتال . جدال . خونریزی . (ناظم الاطباء).
حوضچة کشَندیcamber1واژههای مصوب فرهنگستانبندرگاهی که امروزه برای شناورهای کوچکی که ورود و خروج آنها با کشَند آب انجام میشود به کار میرود، ولی در قدیم برای تخلیه و بارگیری الوار به کار میرفت
حوضچۀ کِشَندیtidal pool, tide pool/ tidepoolواژههای مصوب فرهنگستانحوضچۀ آب باقیمانده از فعالیت کِشَندی
حوضۀ کِشَندیtidal basinواژههای مصوب فرهنگستانحوضۀ طبیعی یا مصنوعی که تحت تأثیر فعالیت کِشَندی قرار دارد
جاذبيةدیکشنری عربی به فارسیکشش , جذب , جاذبه , کشندگي , گرايش , قوه جاذبه , تمايل , سنگيني , ثقل , جاذبه زمين , درجه کشش , وقار , اهميت , شدت , جديت , دشواري وضع
مردم گزاییلغتنامه دهخدامردم گزایی . [ م َ دُگ َ ] (حامص مرکب ) مردم آزاری . مردم کشی . قتالی . کشندگی . عمل مردم گزای رجوع به مردم گزای شود : دلیران شمشیر زن صد هزاربه مردم گزائی چو پیچنده مار.نظامی .