کشمکشفرهنگ مترادف و متضاداختلاف، تنازع، جدال، جر، جنگ، دعوا، زدوخورد، ستیز، ماجرا، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع
کشمکشدیکشنری فارسی به انگلیسیbattle, bout, conflict, contest, difference, disagreement, melee, mêlée, quarrel, set-to, strife, struggle, tension, tussle, wrestle
کشمکشلغتنامه دهخداکشمکش . [ ک َ / ک ِ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) کشاکش . (ناظم الاطباء). تعارض . جدال . (یادداشت مؤلف ). گیرودار : مجنون کمر موافقت بست از کشمکش مخالفت رست
کشمکشلغتنامه دهخداکشمکش . [ ک ُ م َ ک ُ ] (اِ مرکب ) ترس . بیم خوف . || بانگ غازیان در میدان جنگ که فریاد می کنند: بکش و مکش . (ناظم الاطباء).
کش مکشفرهنگ انتشارات معین(کِ مَ کِ) (اِمر.) 1 - کشیدن و رها کردن . 2 - از هر سو کشیدن . 3 - جدال ، ستیزه .