کره کشی کردنلغتنامه دهخداکره کشی کردن . [ ک ُرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گشنی دادن مادیان تا نتاج آرد. (یادداشت مؤلف ). آبستن کردن مادیان تا بچه آرد. کره کشیدن .
کشتگویش اصفهانی تکیه ای: beškošt طاری: beškošt طامه ای: boykošt طرقی: beškošt کشه ای: beškošt نطنزی: baškošt
کرپه شدنلغتنامه دهخداکرپه شدن . [ ک ُ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیرتر از موعد کاشته شدن زرع یا کشت . (یادداشت مؤلف ). کم پشت و کم بالیده شدن کشت بسبب دیر کشته شدن .
اسکافلغتنامه دهخدااسکاف . [ اِ ] (ع ص ) (ظ: از شکافتن فارسی ) هر صانع که باآلتی آهنین کار کند. هر اهل حرفه که به آهن کار کند. (منتهی الارب ). هر صانع. (مؤید الفضلاء). کل صانع. (
کفشگرلغتنامه دهخداکفشگر. [ ک َ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که کفش می دوزد. اسکاف . اسکوف . حذأ. کفاش . خفاف . (یادداشت مؤلف ). اسکاف . سیکف : کفشگر دیدمرد داور تفت لیف در کون
آلتلغتنامه دهخداآلت . [ ل َ ] (ع اِ) آله . واسطه ٔ میان فاعل و مفعول در رسیدن اثر، چون اره برای نجار. افزار. ابزار. دست افزار. (مهذب الاسماء). ساز کار. ساز. (زمخشری ). ادات . س