کسطللغتنامه دهخداکسطل . [ ک َ طَ ] (ع اِ) کسطال . غبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کسطال شود.
کستللغتنامه دهخداکستل . [ ک ُ ت َ ](اِ) جعل و سرگین گردانک را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به جعل و سرگین گردانک شود.
قسطللغتنامه دهخداقسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) موضعی است به شام . (اللباب ). موضعی است میان حمص و دمشق ، و گویند نام قصبه ای است . (معجم البلدان ).
قسطللغتنامه دهخداقسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) قصری است ازقلعه های رومیان قدیم در مشرق اردن که ولید دوم برای شکار و گردش بدان قصر اقامت میکرد. (ذیل المنجد).
کشتلیلغتنامه دهخداکشتلی . [ ک ِ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 12هزارگزی جنوب بابل و یک هزارگزی باختر شوسه ٔ فرعی بابل به بابل کنار با 1100تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ بابل و سجادر
کشتلیلغتنامه دهخداکشتلی . [ ک ُ ت َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی (کیومرثی ) ایل چهار لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
کشتلیلغتنامه دهخداکشتلی . [ ک ِ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 12هزارگزی جنوب بابل و یک هزارگزی باختر شوسه ٔ فرعی بابل به بابل کنار با 1100تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ بابل و سجادر
کشتلیلغتنامه دهخداکشتلی . [ ک ُ ت َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی (کیومرثی ) ایل چهار لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).