کسیلغتنامه دهخداکسی . [ ک ُس ْی ْ ] (ع اِ) مؤخره و پایین هرچیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) . || مؤخر سرین . ج ، اکساء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- رکب کسیه ؛ رکب اکسأه ، بر گردن او افتاد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) .
کسیلغتنامه دهخداکسی . [ ک َ ] (حامص ) شخصیت . فردیت . آدمیت . (ناظم الاطباء). کس بودن . شخصیتی داشتن . در شمار مردم مهم بودن : هرکه او نام کسی یافت از آن درگه یافت ای برادر کس او باش و میندیش ز کس .سنائی .
کسیلغتنامه دهخداکسی . [ ک َ ] (ضمیر مبهم ) (مرکب از کس +ی نکره ). یک کس . یک شخص . شخصی . (ناظم الاطباء) : هرآنکه جز تو کسی را وزیر پنداردجلال و قدر تو واجب کند بر او تعزیر. (از لباب الالباب ).|| هرکس . || احدی . (ناظم الاطباء). ه
کسیلغتنامه دهخداکسی . [ ک ُ سا ] (ع اِ) ج ِ کِسوَة و کُسوَة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به کسوة شود.
کسیحلغتنامه دهخداکسیح . [ ک َ ] (ع ص ) آنکه سنگینی در دست و پای دارد. (از اقرب الموارد). || عاجز. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). درمانده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
کسیانلغتنامه دهخداکسیان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چایپار بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی ، دره و معتدل است و313تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کسیانلغتنامه دهخداکسیان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه . دامنه و سردسیر است و 275تن سکنه دارد. از نهر کسیان و چشمه مشروب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کسیبلغتنامه دهخداکسیب . [ ک ُ س َ ] (ع اِ) از نامهای سگان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسمی است برای سگان نر. (اقرب الموارد).- ابن الکسیب ؛ فرزند زنا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). والدالزنا. (اقرب الموارد). بیج . سند. حرامزاده .
کسیحلغتنامه دهخداکسیح . [ ک ُ س َ / ک َ ] (ع ص ) برجا مانده و لنگ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سنگین در دست و پای و دور رفتن چنانکه یک پای بر زمین کشد. (از اقرب الموارد). رجوع به کسح شود.
کسیحلغتنامه دهخداکسیح . [ ک َ ] (ع ص ) آنکه سنگینی در دست و پای دارد. (از اقرب الموارد). || عاجز. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). درمانده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
کسیانلغتنامه دهخداکسیان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چایپار بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی ، دره و معتدل است و313تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کسیانلغتنامه دهخداکسیان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه . دامنه و سردسیر است و 275تن سکنه دارد. از نهر کسیان و چشمه مشروب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کسیبلغتنامه دهخداکسیب . [ ک ُ س َ ] (ع اِ) از نامهای سگان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسمی است برای سگان نر. (اقرب الموارد).- ابن الکسیب ؛ فرزند زنا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). والدالزنا. (اقرب الموارد). بیج . سند. حرامزاده .
کسیحلغتنامه دهخداکسیح . [ ک ُ س َ / ک َ ] (ع ص ) برجا مانده و لنگ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سنگین در دست و پای و دور رفتن چنانکه یک پای بر زمین کشد. (از اقرب الموارد). رجوع به کسح شود.
تاکسیلغتنامه دهخداتاکسی . (فرانسوی ، اِ) کلمه ٔ فرانسه متداول در زبان فارسی است و اختصار کلمه ٔ «تاکسی -اتو» میباشد. اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر برد.
چرکسیلغتنامه دهخداچرکسی . [ چ َ ک َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به ولایت چرکس . مردم چرکس . (ناظم الاطباء). اهالی چرکس . رجوع به چرکس شود. || قسمی لباس . نوعی لباس .
شرکسیلغتنامه دهخداشرکسی . [ ش َ ک َ سی ی ] (ص نسبی ) چرکسی . (ناظم الاطباء).منسوب به شرکس . صورتی از چرکس . رجوع به چرکس شود.