کسوللغتنامه دهخداکسول . [ ک َ ] (ع ص ) زن سست و تنبل . (ناظم الاطباء).زن سست . (منتهی الارب ). || جاریة کسول ؛ دختر نازپرورده که از مجلس خود بیرون نرود و هو مدح لها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کپسوللغتنامه دهخداکپسول . [ ک َ ] (فرانسوی ، اِ) پوشینه ای ژلاتینی و به اندازه های مختلف که گردها و گاهی مایعات و روغنهای دارویی را به جهت مخفی نگاه داشتن طعم بد آنها در درون آن جای میدهند. || چاشنی تفنگ . || محفظه ٔ فلزی نگهداری اکسیژن را. || گونه ای میوه ٔ خشک شکوفا که از چند برچه بوجود آمده
کشوللغتنامه دهخداکشول .[ ک َ ] (اِخ ) نام تیره ای است از طایفه ٔ ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری . (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 75).
کپسولفرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) دارویی که مواد دارویی آن را در پوستهای ژلاتینی قرار میدهند.۲. (پزشکی) پوشهای استوانهایشکل از جنس ژلاتین حاوی دارویی به شکل پودر.۳. ظرف استوانهای با سری گنبدیشکل برای نگهداری گاز، مایع، پودر، و مانند آن: کپسول آتشنشانی.۳. (زیستشناسی) میوۀ خشک که بهوسیلۀ سرپوش یا
سستدیکشنری فارسی به عربیبطيي , خدران , رشيق , ضعيف , طليق , غير آمن , فاتر , فترة الهدوء , کامل , کسول , متخنث , مترنح , مترهل , متساهل , محلحل , مرن , معتدل , مهزوز