کسرةلغتنامه دهخداکسرة. [ ک ِ رَ ] (ع اِ) پاره ای از چیزی شکسته . ج ، کِسَر، کِسر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه ای از شیئی شکسته و منه الکسرة من الخبز. ج ، کِسَر، کِسرا
کسرةلغتنامه دهخداکسرة. [ ک َ رَ ] (ع اِ)یک دفعه شکستن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هزیمت . وقعت علیهم الکسرة؛ یعنی هزیمت شدند. ج ، کسرات . (از اقرب الموارد). || حرکت ز
کسرةلغتنامه دهخداکسرة. [ ک ِ رَ ] (ع اِ) پاره ای از چیزی شکسته . ج ، کِسَر، کِسر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه ای از شیئی شکسته و منه الکسرة من الخبز. ج ، کِسَر، کِسرا
کسرةلغتنامه دهخداکسرة. [ ک َ رَ ] (ع اِ)یک دفعه شکستن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هزیمت . وقعت علیهم الکسرة؛ یعنی هزیمت شدند. ج ، کسرات . (از اقرب الموارد). || حرکت ز
ورواژهنامه آزاد(با کسره و) کنار - جنب - بغل وَر، در زبان اوستایی پهلوی یعنی تن دادن به آزمایش با آتش Werrبا تشدید ر به معنای گیج وَر:(war) در گویش گنابادی یعنی طرف ، جهت ،