کستنهلغتنامه دهخداکستنه . [ ک َ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شاه بلوط. ابوفروه . (یادداشت مؤلف ). کستانه . رجوع به کستانه شود.
کتنةلغتنامه دهخداکتنة. [ ک َ ن َ ] (ع اِ) درختی است خوشبوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کرتنهلغتنامه دهخداکرتنه . [ ک َ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) کرتینه . (آنندراج ). تار عنکبوت . (ناظم الاطباء). نسج عنکبوت . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرتینه ، کارتنک و کارتنه شود.
کستانهلغتنامه دهخداکستانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) کستنه . ظاهراً از کلمه ٔ لاتینی کستانه مأخوذ است . شاه بلوط. (یادداشت مؤلف ).
شاه بلوطلغتنامه دهخداشاه بلوط. [ب َ ] (اِ مرکب ) شاه بالوت . معرب آن هم شاه بلوط. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نوعی از بلوط باشد بغایت شیرین . سموم را نافع است و مثانه را سود دهد و آن ر