کستلغتنامه دهخداکست . [ ک َ ] (ص ) فضیح و شرم آور. || چرکین و ناپاک . || فرومایه . (ناظم الاطباء). || گست . زشت . (اوبهی ). نازیبا. (یادداشت مؤلف ) : اگر بهتر نگریسته شود خبث عقیدت او در طلعت کست ... مشاهدت افتد. (کلیله و دمنه ).گنجی و کتابی و جوینی و گلیمی ه
کستلغتنامه دهخداکست . [ ک ِ ] (جمله ٔ استفهامی ) مخفف که است . (ناظم الاطباء). کیست . رجوع به که و کیست شود.
کستلغتنامه دهخداکست . [ ک ُ ] (اِ) در زبان پهلوی به معنی جهت و سمت و ناحیه بوده است و ماداکست یعنی ناحیه ٔ مد. (یادداشت مؤلف ). کوست . به معنی طرف و سوی و جهت و ناحیه و حومه و ایالت . (فرهنگ پهلوی فره وشی ص 274). کست در پهلوی به معنی سو و کنار و در فارسی نی
کسترلغتنامه دهخداکستر. [ ک َ ت َ ] (اِ) خاری باشد سیاه و آن را بسوزانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
کستفزودلغتنامه دهخداکستفزود. [ ک َ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) کستبزود معرب کاست و افزود. کاست و فزود. در اصل کاست و افزود بود و کستفزود دیوانی را گویند که ارباب خراج در او آنها را نگاه دارد. (نفائس الفنون ).
کستاجلغتنامه دهخداکستاج . [ ک َ ] (اِ) کاسنی را گویند و آن رستنی باشد دوایی که آن را هندبا خوانند. (آنندراج ).
کستاریکالغتنامه دهخداکستاریکا. [ ک ُ ] (اِخ ) یکی از جمهوریهای آمریکای مرکزی است که میان کشورهای پاناما و نیکاراگواو اقیانوس کبیر و اقیانوس اطلس واقع شده است . مساحت آن 51000کیلومتر مربع و جمعیت آن نزدیک به 2 میلیون تن است . زبان
کستانهلغتنامه دهخداکستانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) کستنه . ظاهراً از کلمه ٔ لاتینی کستانه مأخوذ است . شاه بلوط. (یادداشت مؤلف ).
أخْفَقَدیکشنری عربی به فارسیکست خورد , توفيق نيافت , نافرجام ماند , ناکام شد , موفق نشد , ناتمام ماند , نيمه کاره ماند , بي نتيجه ماند , به ثمر ننشست , نقش برآب شد
کسترلغتنامه دهخداکستر. [ ک َ ت َ ] (اِ) خاری باشد سیاه و آن را بسوزانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
کست برکستلغتنامه دهخداکست برکست . [ ک ُ ب َ ک ُ ] (اِ مرکب ) معرب کشت بر کشت و گشت برگشت . رجوع به گشت برگشت شود.
کستفزودلغتنامه دهخداکستفزود. [ ک َ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) کستبزود معرب کاست و افزود. کاست و فزود. در اصل کاست و افزود بود و کستفزود دیوانی را گویند که ارباب خراج در او آنها را نگاه دارد. (نفائس الفنون ).
کستاجلغتنامه دهخداکستاج . [ ک َ ] (اِ) کاسنی را گویند و آن رستنی باشد دوایی که آن را هندبا خوانند. (آنندراج ).
کستاریکالغتنامه دهخداکستاریکا. [ ک ُ ] (اِخ ) یکی از جمهوریهای آمریکای مرکزی است که میان کشورهای پاناما و نیکاراگواو اقیانوس کبیر و اقیانوس اطلس واقع شده است . مساحت آن 51000کیلومتر مربع و جمعیت آن نزدیک به 2 میلیون تن است . زبان
پیهکستلغتنامه دهخداپیهکست . [ ک ِ ] (اِ) نام داروئی سمی که کچوله و کسیلا نیز گویند (از فرهنگ ناظم الاطباء و شعوری ج 1 ورق 256).
چی کستلغتنامه دهخداچی کست . [ ک َ ] (اِخ ) چیچست . نام دریاچه ٔ ارومیه است بنا به روایات قدیم . رجوع به چیچست شود.
شکست مکستلغتنامه دهخداشکست مکست . [ ش ِ ک َ م ِ ک َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) ترهات و چیزهای بیهوده . (ناظم الاطباء). شکست و مکست .
کست برکستلغتنامه دهخداکست برکست . [ ک ُ ب َ ک ُ ] (اِ مرکب ) معرب کشت بر کشت و گشت برگشت . رجوع به گشت برگشت شود.
ورشکستلغتنامه دهخداورشکست . [ وَ ش ِ ک َ ] (ن مف مرکب ) آنکه ورشکسته است یعنی دارائی او از دیوان او کمتر است . مفلس . (ناظم الاطباء).