کزاغندلغتنامه دهخداکزاغند. [ ک َ غ َ ](اِ مرکب ) قزاکند. کژآکند. کژآغند. کجاغند. جامه ای که در حشو آن ابریشم و پنبه نهند و آجیده کنند و در روز جنگ پوشند. || نهالی . توشک . (فرهنگ
کژآغندلغتنامه دهخداکژآغند. [ ک َغ َ ] (اِ مرکب ) (از: کژ+آغند= آکند، آکنده ). کج آغند. کج آکند. قزاکند. کژاکند. قزاغند معرب آن . کزاغند وکزغند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کژآگند. گژ
کژآغندشلغتنامه دهخداکژآغندش . [ ک َ غ َ دِ ] (اِ مرکب ) به معنی کژآغند است که جامه ٔ روز جنگ باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کژ آغند شود.
کژاغندفرهنگ انتشارات معین(کَ غَ) (اِ.) = کژآگند. کج آکند: جامه ای باشد که درون آن را به جای پنبه از ابریشم پر کرده و روزهای جنگ به تن می کردند.
کژاغندفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکجآکند؛ نوعی جامه که میان آستر و رویۀ آن ابریشم خام میگذاشتند و هنگام جنگ بر تن میکردند.
کژآغندلغتنامه دهخداکژآغند. [ ک َغ َ ] (اِ مرکب ) (از: کژ+آغند= آکند، آکنده ). کج آغند. کج آکند. قزاکند. کژاکند. قزاغند معرب آن . کزاغند وکزغند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کژآگند. گژ
بازبکندلغتنامه دهخدابازبکند. [ ] (اِ مرکب ) قزاکند. (فهرست البیان و التبیین چ حسن السندوسی . قاهره ، ج 3 ص 78). و منهم یلبس البازبکند و یعلق الخنجر و یأخذالجزر و یتخذالجمة. (البیا
زلغتنامه دهخداز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در
کژآغندشلغتنامه دهخداکژآغندش . [ ک َ غ َ دِ ] (اِ مرکب ) به معنی کژآغند است که جامه ٔ روز جنگ باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کژ آغند شود.