کریسنگلغتنامه دهخداکریسنگ . [ ک ُ س َ ] (اِ) کوه و مغاک را گویند. (جهانگیری ). رجوع به کریشنگ و کریج شود. || آواز بلبل و بانگی که قلندران بیکبار کشند. (یادداشت مؤلف ).
کریسنگلغتنامه دهخداکریسنگ . [ ک ُ س َ ] (اِ) کوه و مغاک را گویند. (جهانگیری ). رجوع به کریشنگ و کریج شود. || آواز بلبل و بانگی که قلندران بیکبار کشند. (یادداشت مؤلف ).
کریجلغتنامه دهخداکریج . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) کریچ . کریچه . خانه ٔ کوچک باشد مطلقاً. (برهان ). مطلق خانه ٔ کوچک . (انجمن آرا) (آنندراج ) : در جهان فراخ پرنزهت چه کنی آن کریج پروحش
شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به س