کریز خوردنلغتنامه دهخداکریز خوردن . [ ک ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پر ریختن مرغان شکاری و غیره . کریزکردن . تولک کردن : خشینه بازی را گویند که پشت و چشم آن ... باشد و در شکار سخت
کریزلغتنامه دهخداکریز. [ ک َ] (اِ) به عربی اقط است که به فارسی پینو نامند. (فهرست مخزن الادویه ). بمعنی پینو باشد. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). نوعی است از کشک . کریض . (مهذ
مستهلغتنامه دهخدامسته . [ م ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) جور و ستم . || غم و اندوه . (برهان ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). || نام دارویی است که آن را به عربی سعد گویند. (برهان ). بیخ گیاهی اس
چشتهلغتنامه دهخداچشته . [ چ َ / چ ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) مخفف چاشته است که طعمه و طعام اندک باشد. (برهان ). مخفف چاشته است . (انجمن آرا). بمعنی طعام چاشت باشد و بعد از آن تخفیف نمود
برآمدنلغتنامه دهخدابرآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بالا رفتن .(ناظم الاطباء). بالا آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). رسیدن . بلند شدن . بالا گرفتن . بالا کشیدن . بر شدن . بربلندی رفت
احنفلغتنامه دهخدااحنف . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن قیس معاویةبن حصین بن عبادةبن نزال بن منقربن عبیدبن الحارث بن عمروبن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم التمیمی . نام او ضحاک و بقولی صخر