کریزخانهلغتنامه دهخداکریزخانه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )کریزگاه . کریزگه . جای خاص برای تولک کردن مرغان شکاری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کریزگاه و کریز شود.
کاریزخانلغتنامه دهخداکاریزخان . (اِخ ) دهی از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 6هزارگزی شمال صالح آباد دامنه و معتدل و سکنه ٔ آن 30 تن است . قنات دارد و محصول آن
کرخانهلغتنامه دهخداکرخانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخفف کارخانه . (آنندراج ). کارخانه . کارگاه . ج ، کَراخین . (از دزی ج 2 ص 454). رجوع به دزی شود.
کریزاغهلغتنامه دهخداکریزاغه . [ ک ُ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایرویز بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . کوهستانی و سردسیری است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کریزگاهلغتنامه دهخداکریزگاه . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) کریچ گاه . (از فرهنگ فارسی معین ). کریزگه . کریزی جای . تولک خانه . کریزخانه . خانه ای که باز و دیگر مرغان شکاری در آنجا تولک کنند.
کریمانهلغتنامه دهخداکریمانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) همچون مردم کریم . بکرم . از روی کرم : کریم باش و کریمانه روزگار گذارکه تو کریمی و این سنت کرام قدیم . سوزنی .کریم
کریزگاهلغتنامه دهخداکریزگاه . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) کریچ گاه . (از فرهنگ فارسی معین ). کریزگه . کریزی جای . تولک خانه . کریزخانه . خانه ای که باز و دیگر مرغان شکاری در آنجا تولک کنند.
کانونلغتنامه دهخداکانون . (اِ) بمعنی آتشدان باشد مطلقاً اعم از گلخن یا منقل آتشی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کانون در عربی و سریانی بمعنی آتشدان است و نیز به دو ماه کان
مرودلغتنامه دهخدامرود. [ م ِرْ وَ ] (ع اِ) میل سرمه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سرمه چوب . (دهار).سرمه کش . چوب سرمه دان . میل سرمه : کان [ بقراط ] کثیرالصوم قلیل الأکل
کاریزخانلغتنامه دهخداکاریزخان . (اِخ ) دهی از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 6هزارگزی شمال صالح آباد دامنه و معتدل و سکنه ٔ آن 30 تن است . قنات دارد و محصول آن