کریبلغتنامه دهخداکریب . [ ک َ ] (اِخ ) بنوکریب از بطون هواره است و آن قبیله ای است از قبایل بربر. (از صبح الاعشی ج 1 ص 363).
کریبلغتنامه دهخداکریب . [ ک َ ] (ع ص ) سخت اندوهمند. (منتهی الارب ). || (اِ) چوب نان پز که بدان نان را گرد سازند. || کعب از نی . || زمین کشتکار شیار کرده . (منتهی الارب ) (آنندر
کریبلغتنامه دهخداکریب . [ ک ُ ] (اِخ ) ابن ابرهةبن الصباح بن مرثد الاصبحی . از تابعین است و در واقعه ٔ صفین با معاویه بود و در فتح مصر شرکت داشت و در 75 هَ . ق . وفات یافت . (از
کریبانلغتنامه دهخداکریبان . [ ک َ ] (اِ) ابوحاتم گوید که کریبان فارسی جِرِبّان است ، بمعنی درع و جیب . (از المعرب جوالیقی ص 99). مأخوذ از گریبان است . رجوع به گریبان شود.