کرکیراقانلغتنامه دهخداکرکیراقان . [ ] (اِ) کرکراقان . این نام در تذکرة الملوک به صورت کرکراقان نیز آمده است و در ردیف وزراء عمال بکار رفته : و از اجناس انفاد و وزراء و عمال و کرکیراق
کاکیرالغتنامه دهخداکاکیرا. (هندی ، اِ) اسم هندی سرطان است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به کاکیره شود.
کرکرانکلغتنامه دهخداکرکرانک . [ک َ ک َ ن َ ] (اِ) استخوان نرمی باشد که آن را به عربی غضروف خوانند. (برهان ). استخوان نرمی که بخایند و آن را کُرکُر نیز گویند به عربی غضروف خوانند. ک
کرکیراقانلغتنامه دهخداکرکیراقان . [ ] (اِ) کرکراقان . این نام در تذکرة الملوک به صورت کرکراقان نیز آمده است و در ردیف وزراء عمال بکار رفته : و از اجناس انفاد و وزراء و عمال و کرکیراق
عماللغتنامه دهخداعمال . [ ع ُم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِل . رجوع به عامل شود. حکام . (ناظم الاطباء). آنان که در دیوان یا دستگاهی به کاری گمارده شده اند. تحصیل داران و کسانی که
کاکیرالغتنامه دهخداکاکیرا. (هندی ، اِ) اسم هندی سرطان است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به کاکیره شود.