کرکاملغتنامه دهخداکرکام . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودانگه ٔ ناحیه ٔ هزارجریب مازندران . (از سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 122 و ترجمه ٔ آن ص 164).
کرکاملغتنامه دهخداکرکام . [ ک َ ] (اِ) قوت و توانایی . || مراد و مقصد.(برهان ) (آنندراج ). مراد و مقصود. (ناظم الاطباء).
کرکامیلوسلغتنامه دهخداکرکامیلوس . [ ] (اِ) در اصطلاح اهل فلاحت ، اجاص است . (از فهرست مخزن الادویه ).
کرکامیلوسلغتنامه دهخداکرکامیلوس . [ ] (اِ) در اصطلاح اهل فلاحت ، اجاص است . (از فهرست مخزن الادویه ).