کرجلغتنامه دهخداکرج . [ ک ُ ] (اِخ ) گروهی از مردم . (از اقرب الموارد). || (معرب ، اِ)بازیی است و کلمه ٔ فارسی است . (از اقرب الموارد).
کرجلغتنامه دهخداکرج . [ ک ُ ] (اِخ ) طایفه ای از نصاری که در کوههای قَبق و شهر سریرسکونت گزیدند و شوکتی بهم رسانیدند تا شهر تفلیس راگرفتند و ایشان را ولایتی است منسوب به آنان و
کرجلغتنامه دهخداکرج . [ ک ُرْ رَ ] (معرب ، اِ) کره ٔ اسب و ستور باشد. معرب است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مأخوذ از کره ٔ فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). || چیزی چون مه
کرجلغتنامه دهخداکرج . [ ک َ ] (اِ) گوی گریبان . (برهان ) (آنندراج ). کَرچ . (برهان ). گوی گریبان باشد در نسخه ٔ میرزا، اما در سامی فی الاسامی به کسر کاف و راء آن باشد که از گری
کرژگهواژهنامه آزادبا کسر ( ک ) و فتح (گ ) در گوشه ای نشستن و از سرما در خود پیچیدن -اصطلاح کردی کلهری
لدالغتنامه دهخدالدا. [ ل ِ ] (اِخ ) نام پرده ای از کرژ (در برلین ). || نام پرده ای از تینتر (در فلورانس ).
کرزمانلغتنامه دهخداکرزمان . [ ک َ زَ / ک َ / ک َ رَ ] (اِ) آسمان را گویند مطلقاً. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عرش اعظم هم گفته اند که آسمان نهم باشد. (برهان ). عرش خداو
لاله زارلغتنامه دهخدالاله زار. [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) جای روئیدن لاله ٔ بسیار. لالستان . لاله ستان : ز بازان هوا همچو ابر بهارز خون تذروان زمین لاله زار. فردوسی .ز بس خون که شد ری