کرپه شدنلغتنامه دهخداکرپه شدن . [ ک ُ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیرتر از موعد کاشته شدن زرع یا کشت . (یادداشت مؤلف ). کم پشت و کم بالیده شدن کشت بسبب دیر کشته شدن .
کپه شدنلغتنامه دهخداکپه شدن . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برفراز یکدیگر گرد آمدن . کوت شدن . (یادداشت مؤلف ). توده شدن . انباشته شدن .
کرپهلغتنامه دهخداکرپه . [ ک ُ پ َ / پ ِ ] (اِ) کرپا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرپا در معنی هلندوز شود.
کرپهلغتنامه دهخداکرپه . [ ک ُ پ َ / پ ِ ] (اِ) گیاه بسیار از یک نوع که انبوه و سبز و کوتاه روئیده باشد. دسته ٔ گیاه انبوه بر زمین روئیده . مقابل تنک . (یادداشت مؤلف ). || دیر ک
استحلاسلغتنامه دهخدااستحلاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استحلاس سنام ؛ پیه ناک شدن کوهان توبرتو. (از منتهی الارب ). || استحلاس نبات ؛ انبوه و کُرپه شدن گیاه و پوشانیدن زمین را. (منتهی الا
کرپالغتنامه دهخداکرپا. [ک ُ ] (اِ) در ترکی میوه ٔ دیررس و بره ٔ دیرزاد و مانند اینهاست ، یعنی میوه ای که برخی درختان دوباره پس از سپری شدن هنگام میوه دهی خود می دهند یا بره ای ک
اسیرلغتنامه دهخدااسیر. [ اَ ] (ع ص ) گرفتار . مقیّد. محبوس . (غیاث ). دستگیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). دستگیرکرده . (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ). مأسور. بسته . بندی
کپه شدنلغتنامه دهخداکپه شدن . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برفراز یکدیگر گرد آمدن . کوت شدن . (یادداشت مؤلف ). توده شدن . انباشته شدن .
نصب شدنلغتنامه دهخدانصب شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برپا کرده شدن . برقرار شدن . || برنشانده شدن . (ناظم الاطباء). || گماشته شدن . منصوب شدن . رجوع به منصوب شود.