کروشلغتنامه دهخداکروش . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کِرش و کَرِش . (اقرب الموارد). بمعنی شکنبه ٔ ستور نشخوارزننده چون معده مردم را. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کرش شود.
کروش الغنملغتنامه دهخداکروش الغنم . [ ] (ع اِ مرکب ) فرفیون . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرفیون شود.
کروش الغنملغتنامه دهخداکروش الغنم . [ ] (ع اِ مرکب ) فرفیون . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرفیون شود.
کروشهلغتنامه دهخداکروشه . [ ک ُ / ک ِ رُ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) قلاب . دو خط عمود موازی با دو پیش آمدگی از دو سر هر خط به سوی داخل برای ممتاز ساختن مطلب داخل آن . نوعی پرانتز که بر
کروشانلغتنامه دهخداکروشان . [ ک ُ ] (اِخ ) بر حسب نسخه ٔ شاهنامه ٔ چاپ پاریس کروشان زمین آن سوی مرز چاچ است : سپهدار ترکان از آن روی چاج نشسته به آرام بر تخت عاج بمرز کروشان زمین