کروتلغتنامه دهخداکروت . [ ک ُ ] (اِخ ) نام برادر پیران ویسه . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به کروخان شود.
کروتلغتنامه دهخداکروت . [ ک ُ ] (ص ) فربه باشد که در برابر لاغر است . (آنندراج ). فربی . چاق . (یادداشت مؤلف ) : گرچه در تألیف این ابیات نیست بی سمین غثی و بی غثی کروت . انوری
کروتنلغتنامه دهخداکروتن . [ ک َ رَ / رُو ت َ ] (اِ) به فارسی عنکبوت است . (فهرست مخزن الادویه ). کارتنه . دیوپای . رجوع به کروتنه شود.
کروتنهلغتنامه دهخداکروتنه . [ ک َ رَ / رُو ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ). دیوپای . کارتنه . کارتنک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به کارتنه ، کارتنک و
کروتیسلغتنامه دهخداکروتیس . [ ] (اِخ ) جزیره ای بود که وامق آنجا بود. (فرهنگ اسدی ). و شاید همان اقریطش [ کرت ، کاندی ] باشد. (یادداشت مؤلف ) : جزیره یکی بد به یونان زمین کروتیس