کروانلغتنامه دهخداکروان . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است به طوس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). قریه ای است در طوس . (از معجم البلدان ).
کروانلغتنامه دهخداکروان . [ ک َرْ ] (اِ) نام گیاهی است که قوت مفرح دارد. (برهان ) (آنندراج ). || نام مرغی هم هست و به این معنی در عربی به فتح اول وثانی هم آمده است . (برهان ). رج
کروانلغتنامه دهخداکروان . [ ک َرَ ] (ع اِ) کبک و چوبینه و شوات . کروانة مؤنث . ج ،کراوین ، کروان . بالکسر بر غیر قیاس . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صاحب مصباح گوید
کروانلغتنامه دهخداکروان .[ ] (اِ) به هندی خیار شنبر است . (فهرست مخزن الادویه ). کروارا. کروالا. رجوع به کروارا و کروالا شود.
کروانةلغتنامه دهخداکروانة. [ ک َ رَ ن َ ] (ع اِ) مؤنث کروان .(از اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به کروان شود.
کروانیلغتنامه دهخداکروانی . [ ک ُرْ ] (ص نسبی ) منسوب است به کروان که گمان می کنم از قرای طرسوس باشد. (الانساب سمعانی ).
رباط کروانلغتنامه دهخدارباط کروان . [ رُ طِ ک َرْ ] (اِخ ) مؤلف حدود العالم گوید: شهری است بر سرحد گوزگانان و اندر کوههای وی زر است . (ص 98). و رجوع به همان کتاب ص 43 و 96 شود.
کروانةلغتنامه دهخداکروانة. [ ک َ رَ ن َ ] (ع اِ) مؤنث کروان .(از اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به کروان شود.
کروانیلغتنامه دهخداکروانی . [ ک ُرْ ] (ص نسبی ) منسوب است به کروان که گمان می کنم از قرای طرسوس باشد. (الانساب سمعانی ).
رباط کروانلغتنامه دهخدارباط کروان . [ رُ طِ ک َرْ ] (اِخ ) مؤلف حدود العالم گوید: شهری است بر سرحد گوزگانان و اندر کوههای وی زر است . (ص 98). و رجوع به همان کتاب ص 43 و 96 شود.