سری کوهلغتنامه دهخداسری کوه . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ززو ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 166تن سکنه و آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و
کرهلغتنامه دهخداکره . [ ک ُرْ رَ / رِ ] (اِ) چون مطلق گویند مراد بچه ٔ اسب باشد. مَهر. (یادداشت مؤلف ). || بچه ٔ اسب و ستور و خرالاغ را گویند. (برهان ). بچه ٔ اسب و خر و اشتر.
سرینلغتنامه دهخداسرین . [ س ُ ] (اِ) نشستنگاه آدمی . (برهان ) (جهانگیری ). ورک . (بحر الجواهر). کفل و ساغر آدمی و همه ٔ حیوانات . (آنندراج ) : خلخیان خواهی و جماش چشم گردسرین خو
ستاغلغتنامه دهخداستاغ . [ س ِ ] (اِ) کره ٔ اسب شیرخواره . و کره اسبی را نیز گویند که هنوز او را زین بر پشت ننهاده باشند و مطلق اسب را گویند اعم از آنکه کره باشد یا غیر کره . (بر
فضانوردیلغتنامه دهخدافضانوردی . [ ف َ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) انسانهای فضانورد با وسیله ٔ جهنده به نام موشک به فضا میروند. پیشرفت صنعتی و ساختن موشکهای سریعالسیر بشر را به فکر فضانورد
سعانینلغتنامه دهخداسعانین .[ س َ ] (معرب ، اِ) بر جمع. عیدی است مر ترسایان را یک هفته پیش از عید فِصْح و در آن روز با چلیپای خودبیرون می آیند. لغت سریانی است معرب و گفته اند واحد