جعدهلغتنامه دهخداجعده . [ ج َ دَ ] (از ع ، اِ) مؤنث جعد است . بره ٔ ماده . || ناقه ٔ قوی گرداندام . || گیاهی است خوش بوی که بر کنار رودها روید. (منتهی الارب ). گیاهی است کمتر ا
متثقبلغتنامه دهخدامتثقب . [ م ُ ت َ ث َق ْ ق ِ ] (ع ص ) سوراخ دار. (آنندراج ). سوراخ کرده . (ناظم الاطباء). || سوراخ دارکننده . (آنندراج ). کسی که با برماه سوراخ می کند. || آتش ا
عرق مدنیلغتنامه دهخداعرق مدنی . [ ع َ ق ِ م َ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام بیماریی است که به فارسی آن را رشته نامند و به هندی نارو گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آن است که بر