کرمانلغتنامه دهخداکرمان . [ ک ِ ](اِخ ) (شهر...) یکی از شهرهای مهم کشور و مرکز استان هشتم است . این شهر در زمان سلاطین ساسانی بنا شده است بانی آن بهرام پنجم است که در زمان ولیعهد
کرمانلغتنامه دهخداکرمان . [ ک ُ ] (ع مص ) ارجمندی و بزرگی . (ناظم الاطباء). کرامت . (از اقرب الموارد). || یقال : افعل کذا و کرماناً لک ؛ یعنی میکنم این کار را جهت اکرام و بزرگی ت
کرمانلغتنامه دهخداکرمان . [ ] (اِخ ) شهری است قریب غزنه و مکران . (منتهی الارب ). ناحیه ای از غزنین . (تاریخ جهانگشا چ لیدن ج 1 ص 108). شهری است میان غزنه و بلاد هند و از اعمال غ
کرمان جوبلغتنامه دهخداکرمان جوب . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنام بسطام بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. سردسیری و مالاریائی است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کرمان شاهلغتنامه دهخداکرمان شاه . [ ک ِ ](اِخ ) لقب بهرام بن شاپور بود. در ترجمه ٔ طبری آمده بهرام بن شاپور را کرمانشاه خواندند، زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود و به کودکی
کرمان جوبواژهنامه آزادروستایی در شمال قصرشیرین،در منطقۀ باویسی در استان کرمانشاه، در میانۀ قصرشیرین و خانقین عجم.
کرمانشاهلغتنامه دهخداکرمانشاه . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن قراارسلان قادربیک . دومین تن از سلجوقیان کرمان که در 465 هَ . ق . جلوس کرد. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فرهنگ فارسی معین ، تار