کرف پشتهلغتنامه دهخداکرف پشته . [ ک َ رَ پ ُ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاهکل بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان که 150 تن سکنه دارد. ساکنان ده از طایفه ٔ کاکاوند قزوین هستند.
کرفلغتنامه دهخداکرف . [ ک َ رَ ] (اِ) در مازندران و گیلان بی تشخیص به مطلق انواع سرخس گفته می شود. (یادداشت مؤلف ).
کرفلغتنامه دهخداکرف . [ ک َ ] (ع مص ) بوئیدن خر کمیز را. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بوئیدن خر کمیز را و سر دروا کردن و لبها برگردانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج
کرفلغتنامه دهخداکرف . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) سوادی باشد که زرگران به کار برند. (برهان ) (آنندراج ). قیرباشد و گروهی گویند سیم و مس سوخته باشد که به سوادکنند. (فرهنگ اسدی ). گمان می
کرفلغتنامه دهخداکرف . [ ک َ رَ ] (اِ) نام درخت افراست در پاره ای از نواحی شمال ایران . (از درختان جنگلی ایران ص 81). در کلاردشت نام نوعی افراست . (یادداشت مؤلف ). کرب . کرکو.