کافشانلغتنامه دهخداکافشان . [ ف ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 2هزارگزی شمال فلاورجان و 2هزارگزی راه شهرکرد به اصفهان واقع شده است . جلگه ای و
دارگانلغتنامه دهخدادارگان . (اِخ ) دهی از دهستان گرگن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان . که در 17 هزارگزی جنوب فلاورجان واقع و متصل براه لج به کرفشان و محلی است جلگه معتدل ، دارای 1203
ماش دارولغتنامه دهخداماش دارو. (اِ مرکب ) حشیشی است که گل بنفش رنگ دارد و به آخر تخم گردد و آن را به یونانی خامانیطس گویند یعنی صنوبر الارض ، و به لفظ دیگر عرصف خوانند و کمافیطوس هم
کرفسلغتنامه دهخداکرفس . [ ک َ رَ ] (اِ) کلفس . کرسب . کرسف . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) . اجمود. (یادداشت مؤلف ). رستنیی باشد که از آن ترشی سازند یعنی در میان سرکه اندازند و خورند
کُفْرُهُمْفرهنگ واژگان قرآنکفرشان (کلمه کفر در اصل به معناي پوشاندن است ،در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است که کفر در کتاب خدا برپنج قسم است ، اول کفر جحود (انکار) و جحود هم خود ،