کرزهلغتنامه دهخداکرزه . [ ک ِ رَ زَ ](ع اِ) ج ِ کُرز، بمعنی خرجینه ٔ شبان . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کرز شود.
کرزهلغتنامه دهخداکرزه . [ ک َ زَ / زِ ] (ص ) مادرزادی راگویند که آلت تناسل نداشته باشد. (برهان ). مادرزادی که هیچ نره و مردی نداشته باشد. (یادداشت مؤلف ).
کرزهلغتنامه دهخداکرزه . [ک ُ زَ / زِ ] (اِ) بمعنی کرز است که زمینی باشد که از برای کاشتن تخته تخته ساخته و هموار نموده و کناره های آن را بلند کرده باشند. (برهان ). زمین کشتزار ک
کرزةلغتنامه دهخداکرزة. [ ک ِ رَ زَ ] (ع اِ) ج ِ کُرز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به کرز شود.
کرزه لنگلغتنامه دهخداکرزه لنگ . [ ک ِ زَ / زِ ل ِ ] (اِ) خرچنگ در لهجه ٔ بختیاری . (یادداشت مؤلف ). کِرجِلِنگ در تداول دهقانان اطراف بروجرد. کِرجِنگ در تداول مردم بروجرد.
کرزه ماهلغتنامه دهخداکرزه ماه . [ ک ُ زَ / زِ ] (اِ)رستنی و گیاهی باشد بغایت خوشبوی . || آبیاری کشت و زراعت را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
بندر کرزهلغتنامه دهخدابندر کرزه . [ ب َ دَ رِ ک ُ زِ ] (اِخ ) بندری از دهستان حمدادی بخش لنگه است که در شهرستان لار واقع است . و 455 تن سکنه دارد. لنگرگاه آن برای کشتی های کوچک مناسب
کرزه لنگلغتنامه دهخداکرزه لنگ . [ ک ِ زَ / زِ ل ِ ] (اِ) خرچنگ در لهجه ٔ بختیاری . (یادداشت مؤلف ). کِرجِلِنگ در تداول دهقانان اطراف بروجرد. کِرجِنگ در تداول مردم بروجرد.
کرزه ماهلغتنامه دهخداکرزه ماه . [ ک ُ زَ / زِ ] (اِ)رستنی و گیاهی باشد بغایت خوشبوی . || آبیاری کشت و زراعت را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
کرزةلغتنامه دهخداکرزة. [ ک ِ رَ زَ ] (ع اِ) ج ِ کُرز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به کرز شود.
بندر کرزهلغتنامه دهخدابندر کرزه . [ ب َ دَ رِ ک ُ زِ ] (اِخ ) بندری از دهستان حمدادی بخش لنگه است که در شهرستان لار واقع است . و 455 تن سکنه دارد. لنگرگاه آن برای کشتی های کوچک مناسب
کرزفرهنگ انتشارات معین(کُ) (اِ.) = کرزه : زمینی که به جهت سبزی کاشتن یا زراعت دیگر هموار کنند و کناره های آن را بلند سازند.