کردویلغتنامه دهخداکردوی . [ ک َ ] (اِخ ) پهلوانی ایرانی است . (فهرست شاهنامه ٔولف ). در شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 6 ص 1578 گرگوی آمده و در ذیل صفحه ضبط یکی از نسخه بدلها را کردوی
کردویفرهنگ نامها(تلفظ: korduy) (در اعلام) نام دلاوری تورانی (گرگوی) که در نبرد هماون پیران را یاری میداد و افراسیاب از او در زمرهی کسانی که به دست رستم اسیر یا کشته شدهاند ی
کردویهلغتنامه دهخداکردویه . [ ک ُ ی َ / ی ِ ] (اِ) نامی از نامهای زن ایرانی . (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) خواهر بهرام چوبین زن گستهم بود و آخر کار، گستهم بر دست او کشته شد و خسرو
کردویهلغتنامه دهخداکردویه . [ ک ُ ی َ / ی ِ ] (اِ) نامی از نامهای زن ایرانی . (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) خواهر بهرام چوبین زن گستهم بود و آخر کار، گستهم بر دست او کشته شد و خسرو
اسفارلغتنامه دهخدااسفار. [ اَ ] (اِخ ) ابن کردویه . در ترجمه ٔ تاریخ یمینی (ص 99 ، 100) آمده : تاش مدت سه سال به جرجان بماند و همگی خاطر او بخدمت نوح بن منصور ملتفت بود... ابوسعی
آرمانلغتنامه دهخداآرمان . (اِخ ) نامی از نامهای مردان : چو کردوی شاپور و چون اندیان سپهدار ارمینیه وْ آرمان نشستند با شاه ایران برازبزرگان فرزانه ٔ رزم ساز.فردوسی .
ابوالحسینلغتنامه دهخداابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) کردویه (شیخ ...) شیرازی . از معاریف مشایخ تصوف . وی در مائه ٔ ششم هجری میزیست و معاصر الناصر لدین اﷲ عباسی و شیخ روزبهان