کردوسلغتنامه دهخداکردوس . [ ک ُ ] (معرب ، اِ) گله ٔ بزرگ از اسپان . کُردوسة. (آنندراج ) (منتهی الارب ) : به سحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ راست چون غیو کند صفدر در کردوسی . منوچهری .
کردوسهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دستۀ بزرگ سوار یا اسب.۲. (زیستشناسی) دو استخوان که با یک مفصل بههم متصل شده باشند.
کردوسةلغتنامه دهخداکردوسة. [ ک ُ س َ ] (ع اِ) گله ٔ بزرگ از اسبان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || عضو. اندام . (ناظم الاطباء). رجوع به کردوس شود.
کردوسةلغتنامه دهخداکردوسة. [ ک ُ س َ ] (ع اِ) گله ٔ بزرگ از اسبان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || عضو. اندام . (ناظم الاطباء). رجوع به کردوس شود.
کرادیسلغتنامه دهخداکرادیس . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کُردوسة. (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کردوسة شود.
محاربلغتنامه دهخدامحارب . [ م ُ رِ ](اِخ ) ابن دثاربن کردوس السدوسی الشیبانی الکوفی ، مکنی به ابوالمطرف قاضی کوفه ، مردی فقیه و فاضل و نیکوسیرت و زاهد و دلیر بود و سواری بنام و د