کردستانلغتنامه دهخداکردستان .[ ک ُ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔشهرستان بهبهان . دشت و گرمسیر است و 1119 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). فرسخی بیشتر
کردستانلغتنامه دهخداکردستان . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) ملکی است از ایران . (آنندراج ). ولایت کردنشین . (ناظم الاطباء). وآن شانزده ولایت است و حدودش به ولایات عراق عرب و خوزستان و عراق عجم
کردستانیلغتنامه دهخداکردستانی . [ ک ُ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به کردستان . اهل کردستان . از مردم کردستان . رجوع به کردستان شود.
جامع کردستانلغتنامه دهخداجامع کردستان . [م ِ ع ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) مسجدی است در سنندج که بنام مسجد دارالحسان معروف است و امان اﷲخان بزرگ در سال 1228 هَ .ق . آن را بنا کرده است . این جامع
کلهر کردستانلغتنامه دهخداکلهر کردستان . [ ک َ هَُ رِ ک ُ دِ ] (اِخ ) یکی از طوایف کرد است که تقریباً مرکب از 200 خانوار و مسکن ایشان رستمان و خُرخُره و سقز است . (از جغرافیای سیاسی کیها
جوهری کردستانیلغتنامه دهخداجوهری کردستانی . [ ج َ هََ ی ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) خسروبیک . از شاعران است . مجمعالفصحاء آرد: وی کتابدار خسروخان والی سنندج بود. او راست : ز چشم آتش آلودم اگر اشکی
حیران کردستانیلغتنامه دهخداحیران کردستانی . [ ح َ ن ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) از معاصران مؤلف مجمعالفصحاء است . نام او با اندکی از اشعار وی در آن کتاب آمده است .
کردستانیلغتنامه دهخداکردستانی . [ ک ُ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به کردستان . اهل کردستان . از مردم کردستان . رجوع به کردستان شود.
جامع کردستانلغتنامه دهخداجامع کردستان . [م ِ ع ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) مسجدی است در سنندج که بنام مسجد دارالحسان معروف است و امان اﷲخان بزرگ در سال 1228 هَ .ق . آن را بنا کرده است . این جامع
کلهر کردستانلغتنامه دهخداکلهر کردستان . [ ک َ هَُ رِ ک ُ دِ ] (اِخ ) یکی از طوایف کرد است که تقریباً مرکب از 200 خانوار و مسکن ایشان رستمان و خُرخُره و سقز است . (از جغرافیای سیاسی کیها
شیدای کردستانیلغتنامه دهخداشیدای کردستانی . [ ش َ دا ی ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) میرزا عبدالباقی . از سلسله ٔ وزیرزادگان کردستان بود و در اواخر حال از غایت استیصال دیوانه گشت و در سال 1244 هَ . ق