کردسةلغتنامه دهخداکردسة. [ ک َ دَ س َ ] (ع اِ) بند. || (اِمص ) رفتاری است که در آن قدم نزدیک گذارند مانند بندیان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
کردسةلغتنامه دهخداکردسة. [ ک َ دَ س َ ] (ع مص ) گله گله گردانیدن اسبان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || گرد آوردن و بستن چیزی را. (از اقرب الموارد). ||
کردستانلغتنامه دهخداکردستان .[ ک ُ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔشهرستان بهبهان . دشت و گرمسیر است و 1119 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). فرسخی بیشتر
رفتارلغتنامه دهخدارفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل .
کردستانلغتنامه دهخداکردستان .[ ک ُ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔشهرستان بهبهان . دشت و گرمسیر است و 1119 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). فرسخی بیشتر
کردهلغتنامه دهخداکرده . [ ک َ دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از مصدر کردن . || بجاآورده . انجام داده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل ناکرده . (فرهنگ فارسی معین ). اداشده .
کرده کارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکارکرده؛ کارآزموده؛ مجرب؛ کاردان: ◻︎ جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر / عفریت کردهکار و تو ز او کردهکارتر (دقیقی: ۹۹).