کردلغتنامه دهخداکرد. [ ک ُ ] (اِخ ) نام طایفه ای است مشهور از صحرانشینان و ایشان در زمان ضحاک پیدا شدند. (برهان ). گروهی است . ج ، اَکراد. جد آنها کردبن عمرو مزیقیأبن عامربن م
کردلغتنامه دهخداکرد. [ ک َ ] (ع مص ) راندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). راندن ستور را. (ناظم الاطباء). || دور کردن دشمن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطبا
کردلغتنامه دهخداکرد. [ ک َ ] (معرب ، اِ) گردن یا بن آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کقوله و اضرب بحد السیف عظم کرده . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). معرب از فارسی است .
کردلغتنامه دهخداکرد. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) شاخی را گویند که در وقت پیراستن از درخت بریده باشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). || آبگیرو آب انبار و تالاب هم هست که به عربی شمر گویند.
کرد شوللغتنامه دهخداکرد شول . [ ] (اِخ ) دهی است در چهار فرسنگ و نیمی مشرق آسپاس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کرد شوللغتنامه دهخداکرد شول . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) دهی است یک فرسنگ و نیم میانه ٔ جنوب و مغرب مرغاب . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کرد شولیلغتنامه دهخداکرد شولی . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) طایفه ای است از طوایف قشقائی . (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 81).
کرد فناخسرهلغتنامه دهخداکرد فناخسره . [ ک َ دُ ف َن ْنا خ ُ رَ ] (اِخ ) شهری است در نیم فرسنگی شیراز از بناهای ملک عضدالدولة ابوشجاع بن رکن الدین ابی الحسن علی بن بویه . این پادشاه بر