کرخ عبرتالغتنامه دهخداکرخ عبرتا. [ ک َ خ ُع َ ب َ ] (اِخ ) به نهروان است . (از منتهی الارب ). عبرتا از نواحی نهروان است و محمدبن عبدالسلام عبرتی کرخی از کرخ عبرتا و خطیب آنجاست . (از
کرخلغتنامه دهخداکرخ . [ ] (اِخ ) طایفه ای از ترکمنهای ساکن قره تپه ٔ گرگان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
عبرتائیلغتنامه دهخداعبرتائی . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) رجأبن محمدبن یحیی العبرتائی الکاتب ، مکنی به ابوالحسن . از ابوهاشم داودبن القاسم الجعفری و حمادبن اسحاق بن ابراهیم الموصلی حدیث کر
شمشونلغتنامه دهخداشمشون . [ ش َ ] (اِخ ) قاضی عبرانیان . وی مردی زورمند و دلیر بود و رمز شجاعت او را در موهایش می دانستند. بعدها زنی زیبا بنام دلیله به اغوای فلسطینیان این راز را
اراملغتنامه دهخداارام . [ اَ] (اِخ ) مملکتی در نزدیکی شام عبرانیان . این نام رابهمه ٔ ممالکی که در شمال فلسطین واقع بود اطلاق میکردند که شرقاً از دجله امتداد یافته به بحرالاوسط
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن یزدادبن سری قطان مکنی به ابوبکر. راوی بود و از احمدبن محمدبن عمرتاجر و علی بن حسین نیشابوری و جز آن دو روایت می کرد و ابونصر اسما
گورخانلغتنامه دهخداگورخان . (اِخ ) لقب بهرام گور. (از برهان ) : با عبرت گورخانه ٔ جان در عشرت گورخان چه باشی ؟ خاقانی .گور از پیش و گورخان از پس گور و بهرام گور و دیگر کس . نظامی