کرخ سامرالغتنامه دهخداکرخ سامرا.[ ک َ خ ِ م َرْ را ] (اِخ ) ناحیه ای است به دو فرسنگی سامره . (از نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 172). آن را کرخ فیروز گفته اند منسوب به فیروز پسر ب
کرخلغتنامه دهخداکرخ . [ ] (اِخ ) طایفه ای از ترکمنهای ساکن قره تپه ٔ گرگان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
کرخ باجدالغتنامه دهخداکرخ باجدا. [ ک َ خ ِ ج َدْ دا ] (اِخ ) محله ای است به سُرَّمَن رای . (منتهی الارب ). گفته اند که همان کرخ سامرااست و گفته اند کرخ باجدا و کرخ جُدّان یکی است . و
دیرالطواویسلغتنامه دهخدادیرالطواویس .[ دَ رُطْ طَ ] (اِخ ) طواویس «جمع» طاووس است . این دیر در سامراء و متصل به کرخ جدان و در اواخر حدود کرخ مشرف بر بطنی است که آن را بنی خوانند که خان
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وصیف . پدر وی کاتب المعتز خلیفه ٔ عباسی بود. و بسال 253 هَ . ق . لشکر ترک مواجب چهار ماه از وی طلب کردند و چون درخواست آنان را اجابت ن
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن اسماعیل بن حمّادبن زیدبن درهم مکنی به ابواسحاق ازدی جهضمی . مولای آل جریربن حازم . از مردم بصره . خطیب گوید: مولد وی سال 20
صاحب الزنجلغتنامه دهخداصاحب الزنج . [ ح ِ بُزْ زَ ](اِخ ) ابن اثیر در حوادث سال 255 هَ . ق . گوید: به شوال این سال در فرات بصره مردی خروج کرد و خود را علی بن محمدبن احمدبن عیسی بن زید