کرخ باجدالغتنامه دهخداکرخ باجدا. [ ک َ خ ِ ج َدْ دا ] (اِخ ) محله ای است به سُرَّمَن رای . (منتهی الارب ). گفته اند که همان کرخ سامرااست و گفته اند کرخ باجدا و کرخ جُدّان یکی است . و
کرخلغتنامه دهخداکرخ . [ ] (اِخ ) طایفه ای از ترکمنهای ساکن قره تپه ٔ گرگان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
کرخ جدانلغتنامه دهخداکرخ جدان . [ ک َ خ ِ ج ُدْ دا ] (اِخ ) پاره ای از اهل حدیث گمان کرده اند که کرخ با جدا و کرخ جدان یکی است وصحیح نیست . با جدا کرخ سامره است و کرخ جدان شهرکی است
هرلغتنامه دهخداهر. [ هََ ] (ص مبهم ) کل . همه . تمام . (یادداشت به خط مؤلف ). افاده ٔ معنی عموم دهد همچون هرجا وهرکس و مانند آن . (برهان ). ترجمه ٔ کل هم هست . (برهان ). پیش
باژلغتنامه دهخداباژ. (اِ) رسد و خراج است و مانند گزیت باشد که بپادشاه دهند. (صحاح الفرس ). مَکس . (مجمل اللغة). رصد خراج بود. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ص 177). رسد و خراج . (فرهنگ
دانلغتنامه دهخدادان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان
صدرلغتنامه دهخداصدر. [ ص َ ] (اِخ ) صدرالدین بن حاج سیداسماعیل عاملی الاصل کاظمین الولادة و مقیم و متوفی بقم نسب وی به ابراهیم اصغر فرزند موسی بن جعفر منتهی میگردد، سید صدر، فق