کرخالغتنامه دهخداکرخا. [ ک َ ] (اِخ ) کرکا. نام ناحیه ای است که در کتیبه ٔ داریوش اول پادشاه هخامنشی آمده و این پادشاه آن را از متصرفات خود دانسته است . جای کرخا بطور دقیق معلوم
کرخانهلغتنامه دهخداکرخانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخفف کارخانه . (آنندراج ). کارخانه . کارگاه . ج ، کَراخین . (از دزی ج 2 ص 454). رجوع به دزی شود.
کرخای بیت سلوخلغتنامه دهخداکرخای بیت سلوخ . [ ک َ ی ِ ب َ ت ِ ؟ ] (اِخ ) همان شهر کرکوک است و در زمان ساسانیان ملجاء و مرکز عیسویان در شرق بوده است . در نامه ٔ شهدای عیسوی ایران مسطور است
کرخای لیدانلغتنامه دهخداکرخای لیدان . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) نامی است که سریانیان به شهر «ایران آسان کرد کواذ» دهند. این شهر را قباد در خوزستان بنا نهاد و غالباً آن را با شهر ایران خوره شا
کرخای میشانلغتنامه دهخداکرخای میشان . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) کرخ میسان . نام شهر باستانی مسن است که در زمان پادشاهی اردشیر بابکان به نام استرآباد اردشیر، دوباره آبادی یافت . (ایران در زمان
کرخایالغتنامه دهخداکرخایا. [ ک َ ] (اِخ ) آبخوری است که آبش از عمود نهر عیسی می ریزد. (منتهی الارب ). رجوع به معجم البلدان شود.
کرخای بیت سلوخلغتنامه دهخداکرخای بیت سلوخ . [ ک َ ی ِ ب َ ت ِ ؟ ] (اِخ ) همان شهر کرکوک است و در زمان ساسانیان ملجاء و مرکز عیسویان در شرق بوده است . در نامه ٔ شهدای عیسوی ایران مسطور است
کرخانهلغتنامه دهخداکرخانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخفف کارخانه . (آنندراج ). کارخانه . کارگاه . ج ، کَراخین . (از دزی ج 2 ص 454). رجوع به دزی شود.
کرخای لیدانلغتنامه دهخداکرخای لیدان . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) نامی است که سریانیان به شهر «ایران آسان کرد کواذ» دهند. این شهر را قباد در خوزستان بنا نهاد و غالباً آن را با شهر ایران خوره شا
کرخای میشانلغتنامه دهخداکرخای میشان . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) کرخ میسان . نام شهر باستانی مسن است که در زمان پادشاهی اردشیر بابکان به نام استرآباد اردشیر، دوباره آبادی یافت . (ایران در زمان
کرخایالغتنامه دهخداکرخایا. [ ک َ ] (اِخ ) آبخوری است که آبش از عمود نهر عیسی می ریزد. (منتهی الارب ). رجوع به معجم البلدان شود.