کرخلغتنامه دهخداکرخ . [ ] (اِخ ) طایفه ای از ترکمنهای ساکن قره تپه ٔ گرگان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
کرخلغتنامه دهخداکرخ . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ) : گزیده سپاهی ز گردان کرخ بفرمود تا با کمانهای چرخ .فردوسی .
کرخ باجدالغتنامه دهخداکرخ باجدا. [ ک َ خ ِ ج َدْ دا ] (اِخ ) محله ای است به سُرَّمَن رای . (منتهی الارب ). گفته اند که همان کرخ سامرااست و گفته اند کرخ باجدا و کرخ جُدّان یکی است . و
کرخ بصرهلغتنامه دهخداکرخ بصره . [ ک َ خ ِ ب َ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در رستاق اعلای بصره و اکنون باقی است و خراب گونه ای است . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
کرخ بغدادلغتنامه دهخداکرخ بغداد. [ ک َ خ ِ ب َ ] (اِخ ) محله ای است در بغداد. (از معجم البلدان ). رجوع به کرخ شود.
کرخ خوزستانلغتنامه دهخداکرخ خوزستان . [ ک َ خ ِ خو زِ ] (اِخ ) دهی است معروف و یقال کرخة. (منتهی الارب ). شهری است در خوزستان و اکثر گویند کرخه است . (از معجم البلدان ).