کرتکلغتنامه دهخداکرتک . [ ک ُ ت َ ] (اِ) جامه ٔ کوتاهی که مانند زره بدن را می پوشاند و آستینهای آن تا آرنج می رسد. || پرهای شترمرغ و یا کلنگ و یا بوتیمار که بر سرمی زنند. || قسم
کتکفرهنگ انتشارات معین(کُ تَ) (اِ.) 1 - عصا و چوبدستی . 2 - (مص م .) زدن ، ضربه زدن . ؛ ~خور سفتی بودن از کتک خوردن پروا نداشتن .
قراطقفرهنگ انتشارات معین(قَ طِ) [ معر. ] (اِ.)جِ قرطق یا قرطه . معرب کرته و کرتک . جامة یک لای بدون آستر.
تخماقلغتنامه دهخداتخماق . [ ت ُ ] (ترکی ، اِ) میخ کوب و آن چوبی باشد که بدان میخهای خیمه کوبند. این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات از مصطلحات و لغات ترکی ). صحیح بهر دو قاف (تقماق )
کرتهلغتنامه دهخداکرته . [ ک ُ ت َ / ت ِ] (اِ) به معنی پیراهن و معرب آن قرطه است و به عربی قمیص گویند. (برهان ). پیراهن و این فارسی ماوراءالنهر است . قرطق و قرطه معرب آن است . (ا
کتکفرهنگ انتشارات معین(کُ تَ) (اِ.) 1 - عصا و چوبدستی . 2 - (مص م .) زدن ، ضربه زدن . ؛ ~خور سفتی بودن از کتک خوردن پروا نداشتن .