کراملغتنامه دهخداکرام . [ ک َرْ را ](اِخ ) امام است کرامیه را. (منتهی الارب ). امام کرامیه را گویند که قائلند به اینکه معبودشان مستقر بر عرش است و جوهر است . (از اقرب الموارد).
کراملغتنامه دهخداکرام . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کریم . بزرگواران . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به ک-ریم شود. || ج ِ کریمة. (از اقرب الموارد). رجوع به کریمة شود. || در تداو
کراملغتنامه دهخداکرام . [ ک ُ ] (ع ص ) جوانمرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کریم . (اقرب الموارد). ج ، کُرامون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کِرَامٍفرهنگ واژگان قرآنبزرگواران -ارجمندان (در عبارت "وَإِذَا مَرُّواْ بِـﭑللَّغْوِ مَرُّواْ کِرَاماً"معناي اينکه بگوييم فلاني از فلان عمل زشت تکرم دارد اين است که : از چنين عملي منزه
کرام الکاتبینواژهنامه آزادکِرامُ الکاتِبین؛ فرشتگانی که کارهای خوب و بد انسان را ثبت می کنند. دو فرشتۀ نگهبان انسان، عتید و رقیب، که کارهای او را ثبت و ضبط می کنند. فرشتۀ سمت راست را رقی
کرام الکاتبینفرهنگ انتشارات معین(کِ مُ لْ تِ) [ ع . ] (اِمر.) فرشتگانی که کارهای خوب و بد انسان را ثبت کنند.
کرام الکاتبینفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفرشتگانی که کارهای خوب و بد انسان را ثبت میکنند: ◻︎ نپنداری که بدگو رفت و جان برد / حسابش با کرامالکاتبین است (حافظ: ۱۲۸).
کرام الکاتبینواژهنامه آزادکِرامُ الکاتِبین؛ فرشتگانی که کارهای خوب و بد انسان را ثبت می کنند. دو فرشتۀ نگهبان انسان، عتید و رقیب، که کارهای او را ثبت و ضبط می کنند. فرشتۀ سمت راست را رقی
کرامونلغتنامه دهخداکرامون . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کُرام .(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرام شود.
کرامونلغتنامه دهخداکرامون . [ ک ُ ر ر ] (ع ص ، اِ) ج ِ کُرّام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کرام شود.
کرامیلغتنامه دهخداکرامی . [ ک َ / ک َرْ را ] (ص نسبی ) انتسابی است به ابوعبداﷲ محمدبن کرام نیشابوری . (الانساب سمعانی ). منسوب به فرقه ٔ کرامیه . (یادداشت مؤلف ) : دیگر گروه متک
کرامیانلغتنامه دهخداکرامیان . [ ک َرْ را ] (اِخ ) کَرّامیّة. پیروان ابوعبداﷲ محمدبن کرام نیشابوری . پیروان فرقه ٔ کرامیه : استاد ابوبکر در حضرت بود سخن کرامیان بمیان افتاد. (ترجمه