کراثیلغتنامه دهخداکراثی . [ ک ُرْ را ] (ص نسبی ) گندناگون . (آنندراج ).هر چیز که به رنگ گندنا باشد. (ناظم الاطباء).
کراسیلغتنامه دهخداکراسی .[ ک َ / ک َ سی ی ] (ع اِ) ج ِ کُرسی ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرسی شود.
لزاق الذهبلغتنامه دهخدالزاق الذهب . [ ل ِ قُذْ ذَ هََ ] (ع اِ مرکب ) اَشق است که صمغ طرثوث باشد. رجوع به اشق شود. لحام . شامل لحام الذهب و اشق است . (فهرست مخزن الادویه )... لزاق الذه
لنجیطسلغتنامه دهخدالنجیطس . [ ] (معرب ، اِ) حکیم مؤمن گوید: لغت یونانی است و شریف گوید که او را در شام منسم نامند بستانی و صحرائی نبات بستانی را برگش عریضتر از برگ گندناو به رنگ
حجراللاجوردلغتنامه دهخداحجراللاجورد. [ ح َ ج َ رُل ْ لاج ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) حجراللازورد. سنگ لاژورد است . ابوریحان بیرونی گوید: اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کانه نسبة الی ارمینیه
دبقلغتنامه دهخدادبق . [ دِ ] (اِ) سریش . (مهذب الاسماء). دَبق . رجوع به دبق شود. سریشم که بدان مرغان را شکار کند. (منتهی الارب ). گیاهی است که در ساقه و شاخه های برخی از درختان