کراتنلغتنامه دهخداکراتن . [ ک َ ت َ / ک َرْ را ت َ] (اِ) عنکبوت . کارتن . کارتنه . دیوپا. کارتنگ . کره تن . کروتنه . کراتین . (فرهنگ فارسی معین ) : مگس را پرده کی برگیرد آنگه که
کراتنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده=عنکبوت: ◻︎ همی بستد سنان من روانها همچو بویحیی / همی برشد کمیت من به تاری همچو کراتن (فرقدی: لغتنامه: سنان).
کراتینلغتنامه دهخداکراتین . [ ک َ / ک َرْ را ] (اِ) عنکبوت . کراتن . (فرهنگ فارسی معین ) : مثل آنان که بدون خدای دوستان و معبودان گیرند از اصنام چون مثل کراتین است . (تفسیر ابوالف
سنانلغتنامه دهخداسنان . [ س ِ ] (ع اِ) سرنیزه .(آنندراج ). نیزه . (غیاث ) (منتهی الارب ) : همی بستد سنان من روانها همچو بویحیی همی برشدکمیت من بتاری همچو کراتن . فرقدی .همی سر آ
دیوپالغتنامه دهخدادیوپا. [ وْ ] (ص مرکب ) دیوپای . آنکه پایی مانند پای دیو دارد. (اصل کلمه ٔ دیبجات در سانسکریت ). (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) عنکبوت . (برهان ) (از جهانگیری
ابویحییلغتنامه دهخداابویحیی . [ اَ بو ی َ یا ] (اِخ ) کنیت ملک الموت . (مهذب الاسماء). عزرائیل . کنیت مهتر عزرائیل . (مؤید). بویحیی : به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی که از ش
ستدنلغتنامه دهخداستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص ) پهلوی «ستتن » . گرفتن . دریافت کردن . رجوع کنید به استدن . ستادن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گرفتن . (آنندراج ) (غیاث ) : کآن تب