کدوهلغتنامه دهخداکدوه . [ ک ُ ] (ع اِمص ) خراش . (برهان ) (آنندراج ). خراشیدگی . (ناظم الاطباء). || خراشیدن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کُدَه شود. || گرفتگی . || شکافتگی . (ن
دِسْتِنْبُوگویش گنابادی در گویش گنابادی نام یکی از میوه های محلی گناباد است از خانواده کدوها که کوچکتر از خربزه و به رنگ نارنجی مایل به قهوهای میباشد.
کدهلغتنامه دهخداکده . [ ک َدْه ْ ] (ع اِ) کوفتی که از سنگ و جز آن رسد چندانکه اثر سخت کند. ج ، کُدوه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خراش و خدشه . ج ، کدوه . (ناظم الاطباء)
کدهلغتنامه دهخداکده . [ ک ُ دَ / دِ ] (اِ) ملازه را گویند و آن تکمه مانندی باشد در انتهای کام . (برهان ). ملاز. لهات . (صحاح الفرس ). کام . زبان کوچکه . (یادداشت مؤلف ) : در ج
کلیزلغتنامه دهخداکلیز. [ ک َ ] (اِ) به معنی زنبور باشد. (برهان ) (از جهانگیری ) (آنندراج ). نحل . منج انگبین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن میوه که در حلاوتش نیست بدل یارب ن
کیزه قیلونگویش بختیاریکدو تنبل کوزه مانندى که پس از خشکیدن در آفتاب درون آن را تخلیه کنند و بهعنوان ظرف ادویه استفاده شود.