کدمةلغتنامه دهخداکدمة. [ ک َ دَ م َ ] (ع اِ) جنبش . یقال سمعت کدمته . (منتهی الارب ).جنبش و حرکت . یقال ما به کدمة؛ نیست در آن جنبشی . (ناظم الاطباء). حرکت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
کدمةلغتنامه دهخداکدمة. [ ک َ دِ م َ ] (ع ص ) بز درشت و ستبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کدمةلغتنامه دهخداکدمة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) مصدر مرة. (از اقرب الموارد). || داغ و نشان . یقال ماللبعیر کدمة؛اذالم یکن به اثرة ولا وسم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) .
کدمةدیکشنری عربی به فارسیکوبيدن , کبود کردن , زدن , ساييدن , کبودشدن , ضربت ديدن , کوفته شدن , کبودشدگي , تباره , وزارت , تهيه , اجراء , اداره , خدمت , ياري , بنگاه , روبراه ساختن , تعمير کردن
کدمةلغتنامه دهخداکدمة. [ ک ُ دُم ْ م َ ] (ع ص ) مرد درشت و سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کیدمهلغتنامه دهخداکیدمه . [ک َ دَ م َ ] (اِخ ) جایگاهی است در مدینه و سهم عبدالرحمن بن عوف از بنی نضیر می باشد. (از معجم البلدان ).
کژدمهلغتنامه دهخداکژدمه . [ ک َ دُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (ظاهراً: کژ + دم + َه ،پسوند نسبت و اتصاف ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام ورمی است به سرخی مایل و آن در اطراف ناخن پیدا میشود و به عربی داحس گویند. (آنندراج ). کژدمک است که در بن ناخن پیدا میشود و عظیم د
قدمةلغتنامه دهخداقدمة. [ ق َ دَ م َ ] (ع اِ) گوسفندی که جلوتر از گوسفندان دیگر به چرا میرود. (از المنجد).
قدمةلغتنامه دهخداقدمة. [ق ُ م َ ] (ع اِمص ) پیشی در کار. || دلیری .خرامیدگی . (منتهی الارب ). || (اِ) پی و اثر چیزی . || (مص ) خرامیدن . (منتهی الارب ).