کخ ژندهلغتنامه دهخداکخ ژنده . [ ک َ ژَ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی دیو باشد که در مقابل پری است . (برهان )(آنندراج ). || روان بد. (ناظم الاطباء).
کخلغتنامه دهخداکخ . [ ک َخ خ ] (ع مص ) خرخر کردن در خواب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کخیخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کخیخ شود.
کخلغتنامه دهخداکخ . [ ک ِ ] (اِ) لفظی است که بجهت نفرت فرمودن اطفال از چیزی که نخواهند به ایشان بدهند یا خواهند از ایشان پس بگیرند گویند. (برهان ). در آذربایجان چون خواهند اطف
کخلغتنامه دهخداکخ . [ ک ُ ] (اِ) کرم را گویند چه هرگاه گویند که به فلانه چیز کخ افتاده است مراد آن باشد که کرم افتاده است . (برهان ). کرم که در میوه و غیره می افتد. (غیاث اللغ
کخ کخلغتنامه دهخداکخ کخ . [ ک ِ ک ِ / ک َ ک َ / ک َخ خ ک َخ ْ خِن ْ / ک َخ ْ خِن ْ ک َخ ْ خِن / ک َ خ ِ ک ِ خ ِ ] (ع اِ) کلمه ای است که بدان کودک رازجر کنند تا از چیزی که اراده ٔ
کخلغتنامه دهخداکخ . [ ک َخ خ ] (ع مص ) خرخر کردن در خواب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کخیخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کخیخ شود.
کخلغتنامه دهخداکخ . [ ک ِ ] (اِ) لفظی است که بجهت نفرت فرمودن اطفال از چیزی که نخواهند به ایشان بدهند یا خواهند از ایشان پس بگیرند گویند. (برهان ). در آذربایجان چون خواهند اطف