کج سریلغتنامه دهخداکج سری . [ ک َ س َ ] (حامص مرکب ) حالت کج سر. سوء سلوک . بدسری . بدرفتاری . (یادداشت مؤلف ): بنای کج سری را با شوهر خود گذاشت . (از یادداشت مؤلف ).
بدتابیلغتنامه دهخدابدتابی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدرفتاری . سؤسلوک . کج تابی . کج سری . رفتار سخت . مقابل خوش تابی . (یادداشت مؤلف ).- بدتابی کردن با کسی ؛ بدرفتاری کردن با او.
بزواءلغتنامه دهخدابزواء. [ ب َزْ ] (ع ص )زنی که پشت او نزدیک کج باشد یا وسط پشت براست وی مشرف گردیده یا سینه اش بیرون آمده باشد. (آنندراج ). نعت مؤنث اَبْزی ̍ از بَزا بمعنی برآم
انجیرخوارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپرندهای از راستۀ گنجشکان، شبیه سار، به رنگ زرد، با منقار قوی، دراز و کمی کج که سریع پرواز میکند.
پایگاهیلغتنامه دهخداپایگاهی . (ص نسبی ) از مرتبتی پست . مردی از طبقه ٔ پست : پایگاهی گر سری جوید درخت کج بودکژ...؟ در دست استیصال بود. سوزنی .هر شاگرد پایگاهی خداوند حرمت و جاهی .
میلاءلغتنامه دهخدامیلاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث امیل ، زن کج و خمیده در خلقت . (ناظم الاطباء). || نوعی از دستار بستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || نوعی از شانه کرد